نه به کويم گذرت مي‌افتد

شاعر : عطار

نه به رويم نظرت مي‌افتدنه به کويم گذرت مي‌افتد
ذره‌ي خاک درت مي‌افتدآفتابي که جهان روشن ازوست
زلف زير و زبرت مي‌افتددر طلسمات عجب موي شکاف
چشم پر شور و شرت مي‌افتددر جگردوزي و جان سوزي سخت
دل من چون کمرت مي‌افتددر غمت بسته کمر بر هيچي
چشم چون بر شکرت مي‌افتدآب گرمم به دهن مي‌آيد
به بينديش اگرت مي‌افتدشکري از تو طمع مي‌دارم
به خطا در خطرت مي‌افتدشکرت بي‌خطري ني و دلم
يا جفا بيشترت مي‌افتدبيشتر ميل تو جانا به جفاست
نه به قصد است درت مي‌افتدگر جفايي کني و گر نکني
که ازين بد بترت مي‌افتددل عطار ازين بيش مسوز